نظامی

نظامی

بخش ۱۴ - رفتن پدر مجنون به خواستاری لیلی

۱

چون راه دیار دوست بستند

بر جوی بریده پل شکستند

۲

مجنون ز مشقت جدایی

کردی همه شب غزل‌سرایی

۳

هردم ز دیار خویش پویان

بر نجد شدی سرود گویان

۴

یاری دو سه از پس اوفتاده

چون او همه عور و سرگشاده

۵

سودا زدهٔ زمانه گشته

در رسوایی فسانه گشته

۶

خویشان همه در شکایت او

غمگین پدر از حکایت او

۷

پندش دادند و پند نشنید

گفتند فسانه چند نشنید

۸

پند ار چه هزار سودمند است

چون عشق آمد چه جای پند است‌؟

۹

مسکین پدرش بمانده در بند

رنجور دل از برای فرزند

۱۰

در پردهٔ آن خیال‌بازی

بیچاره شده ز چاره‌سازی

۱۱

پرسید ز محرمان خانه

گفتند یکایک این فسانه

۱۲

کاو دل به فلان عروس داده‌ست

کز پرده چنین به در فتاده‌ست

۱۳

چون قصه شنید قصد آن کرد

کز چهرهٔ گل فشانَد آن گرد

۱۴

آن دُر که جهان بدو فروزد

بر تاج مراد خود بدوزد

۱۵

وآن زینت قوم را به صد زین

خواهد ز برای قره‌العین

۱۶

پیران قبیله نیز یک‌سر

بستند برآن مراد محضر

۱۷

کان دُر نسفته را درآن سفت

با گوهر طاق خود کند جفت

۱۸

یک‌رویه شد آن گروه را رای

که‌آهنگ سفر کنند از آنجای

۱۹

از راه نکاح اگر توانند

آن شیفته را به مه رسانند

۲۰

چون سید عامری چنان دید

از گریه گذشت و باز خندید

۲۱

با انجمنی بزرگ برخاست

کرد از همه روی برگ ره راست

۲۲

آراسته با چنان گروهی

می‌رفت به بهترین شکوهی

۲۳

چون اهل قبیلهٔ دل‌آرام

آگاه شدند خاص تا عام

۲۴

رفتند برون به میزبانی

از راه وفا و مهربانی

۲۵

در منزل مهر پی فشردند

وآن نُزل که بود پیش بردند

۲۶

با سید عامری به یک بار

گفتند چه حاجت است پیش‌آر

۲۷

مقصود بگو‌، که پاس داریم

در دادن آن سپاس داریم

۲۸

گفتا که مرادم آشنایی است

آنهم ز پی دو روشنایی است

۲۹

وانگه پدر عروس را گفت

که‌آراسته باد جفت با جفت

۳۰

خواهم به طریق مهر و پیوند

فرزند ترا ز بهر فرزند

۳۱

کاین تشنه‌جگر که ریگ‌زاده است

بر چشمه تو نظر نهاده است

۳۲

هر چشمه که آب لطف دارد

چون تشنه خورد به جان گوارد

۳۳

زینسان که من این مراد جویم

خجلت نبَرَم برآنچه گویم

۳۴

معروف‌ترین این زمانه

دانی که منم دراین میانه

۳۵

هم حشمت و هم خزینه دارم

هم آلت مهر و کینه دارم

۳۶

من دُر خرم و تو دُر فروشی

بفروش متاع اگر بهوشی

۳۷

چندان که بها کنی پدیدار

هستم به زیادتی خریدار

۳۸

هر نقد که آن بود بهایی

بفروش چو آمدش روایی

۳۹

چون گفته شد این حدیث فرخ

دادش پدر عروس پاسخ

۴۰

کاین گفته نه برقرار خویش است

می‌گو تو فلک به کار خویش است

۴۱

گرچه سخن آبدار بینم

با آتش‌ِ تیز کی نشینم‌؟

۴۲

گر دوستی‌یی دراین شمار است

دشمن کامیش صدهزار است

۴۳

فرزند تو گرچه هست پدرام

فرخ نبوَد‌، چو هست خودکام

۴۴

دیوانگی‌یی همی‌نماید

دیوانه حریف ما نشاید

۴۵

اول به دعا عنایتی کن

وانگه ز وفا حکایتی کن

۴۶

تا او نشود درست گوهر

این قصه نگفتنی است دیگر

۴۷

گوهر به خلل خرید نتوان

در رشته خلل کشید نتوان

۴۸

دانی که عرب چه عیب جویند‌؟!

این کار کنم مرا چه گویند‌؟‌‌!‌

۴۹

با من بکن این سخن فراموش

ختم است براین و گشت خاموش

۵۰

چون عامریان سخن شنیدند

جز باز شدن دری ندیدند

۵۱

نومید شده ز پیش رفتند

آزرده به جای خویش رفتند

۵۲

هر یک چو غریبِ غم‌رسیده

از راه زبان ستم‌رسیده

۵۳

مشغول بدانکه گنج بازند

وان شیفته را علاج سازند

۵۴

وانگه به نصیحتش نشاندند

بر آتش خار می‌فشاندند

۵۵

کاین‌جا به از آن عروس دلبر

هستند بتان روح‌پرور

۵۶

یاقوت‌لبانِ دُر بناگوش

هم غالیه‌پاش و هم قصب‌پوش

۵۷

هر یک به قیاس چون نگاری

آراسته‌تر ز نو بهاری

۵۸

در پیش صد آشنا که هستی

بیگانه چرا همی‌پرستی‌؟

۵۹

بگذار کزاین خجسته نامان

خواهیم ترا بتی خرامان

۶۰

یاری که دل ترا نوازد

چون شکر و شیر با تو سازد

تصاویر و صوت

خمسهٔ نظامی به تصحیح حسن وحید دستگردی » تصویر 318

نظرات

user_image
مرتضی
۱۳۹۰/۱۰/۰۲ - ۰۵:۰۶:۳۲
ممنون از سایت خوبتون من هرچی شعر رو خوندم متوجه نشدم چرا پدر لیلی به پدر مجنون جواب رد داد ممنون میشم اگه برام توضیح بدید
user_image
عباس
۱۳۹۰/۱۱/۰۸ - ۰۱:۰۰:۵۸
سلام من از برداشت خودم جواب ممرتضضیی رو میدم چون اول با پدر مجنون دشمن بود دوم مجنون دیوانه خطاب کرد
user_image
ایرانی
۱۳۹۰/۱۲/۱۷ - ۰۷:۵۶:۳۷
پدر لیلی می گوید: "فرزند تو زیبا روی و آراسته است، اما از او رفتارهای جنون آمیز سر می زند و دیوانه شایسته همنشینی با ما نیست". و ادامه می دهد: "تو اعراب را می شناسی و می دانی که خیلی اهل حرف زدن و عیب چوئی هستند. من اگر به این وصلت راضی شوم، چطور می توانم از پس زبان اعراب برآیم. برو و با دعا و نذر و نیاز پسرت را درمان کن و بعد به خواستگاری بیا، اول به دعا عنایتی کن، وانگه ز وفا حکایتی کن".
user_image
انجنیرمتین
۱۳۹۰/۱۲/۲۹ - ۱۲:۴۰:۱۱
سلام مطالب خوبی رومن ازوبلاگ تون خوندم خیلی زیبا بود امادریک فردی ازشعرحرفی بکاررفته بودکه عربی بودوشماآنرابه فارسی نوشته بودیداین حرف که آنقدرمهم هم نبود امااین شعرزیبامرایادزمانی انداخت که به کسی دل ودنیایم راداده بودم ولی جانب مقابل نپذیرفت ‏ممنون تون موفق باشید‎ ‎
user_image
امیر
۱۳۹۲/۰۴/۲۴ - ۱۵:۵۷:۲۹
با توجه به نسخه چاپی بصیرمژدهی (1388) لطفا غلطهای تایپی زیر تصحیح شوند:بیت 43:"دوستپی" تبدیل به "دوستی ای" شود.بیت 44:"بدرام" به "پدرام" تصحیح شود.
user_image
ابراهیم
۱۳۹۲/۰۸/۱۷ - ۱۶:۰۶:۲۰
به نوع خواستگاری کردن دقت فرمائید:خواهم به طریق مهر و پیوندفرزند ترا ز بهر فرزندفی الواقع کلمات را شیخ گنجه به صورت اعجاب آوری در کنار هم قرار داده
user_image
فاطمه بارنامه
۱۳۹۳/۱۰/۰۴ - ۱۵:۲۵:۱۵
چون پدر مجنون با تکیه بر قدزت وثروت و برای علاج فرزند میخواهد لیلی را به تملک اورد
پاسخ منفی میشنودچون هنوز سرشار از من است وعشق یعنی فنا شدن در معشوق.خودرابرای او خواستن نه او را برای خود
user_image
علی.ب
۱۳۹۵/۰۸/۱۰ - ۰۳:۵۸:۰۴
منم با فاطمه خانم موافقم.دلیل جواب منفی ای که شنیدن همین بوده
user_image
محمدرضا
۱۳۹۶/۰۵/۲۶ - ۱۷:۱۴:۵۷
گردوستپی درین شمار استدشمن کامیش صدهزار است تصحیحشود بعلاوه بیت بعدی بدرام ...‌________________بنظر من تنها دلیل پدر لیلی برای بیان کردن جواب منفی تنها نشان دادن غرور و تکبر در اعراب بوده ،لذا در چنین وضعیتی هرگز زیبایی عشق نشان داده نخواهد شد ، در بیتی قیس را یک انسان پریشان حال میخواند در صورتی که قیس اصلا تا همان لحظه پریشان حالی واقعی و درماندگی و ناله و زاری قابل نمایشی را از خود نشان نداده و در قسمت پانزدهم ناله های مجنون شکل میگیره
user_image
Rhysand
۱۳۹۷/۱۰/۰۵ - ۰۹:۲۲:۵۵
جدا از این شعر فوق العاده، حکایت لیلی و مجنون واقعی است و نظامی عزیز از واقعیت اقتباس کردند. دلیل واقعی این که پدر لیلی مجنون را قبول نکرد این بود که میخواست لیلی را به پسر رییس یکی دیگر از قبایل بدهد که تعداد اعضای آن قبیله و ثروت آن ها بیشتر از قبیله ی مجنون بود. هر چند در شعر چیز دیگری گفته شده.
user_image
عطیه ناصرالمعمار
۱۴۰۱/۰۴/۲۲ - ۰۶:۵۶:۵۵
دوستان عزیز بنده سوالی داشتم در مورد شخصیت مجنون و البته حاشیه های شما را هم مطالعه کردم که مجنون بوده و مورد عیب جویی اعراب ممکن بوده قرار بگیره. سوالی از بنده شده که چه عیبی در مجنون بوده که لیلی (به مانند شب) پوشاننده اون عیب است؟