نظامی

نظامی

بخش ۴۶ - ختم کتاب به نام شروان‌شاه

۱

شاها ملکا جهان پناها

یک شاه نه بل هزار شاها

۲

جمشید یکم به تخت‌گیری

خورشید دوم به بی‌نظیری

۳

شروان‌شهِ کی‌قباد پیکر

خاقان کبیر ابوالمظفر

۴

نی شروان‌شاه بل جهان‌شاه

کیخسرو ثانی اختسان شاه

۵

ای ختم قَرانِ پادشاهی

بی‌خاتم تو مباد شاهی

۶

روزی که به طالع مبارک

بیرون بری از سپهر تارک

۷

مشغول شوی به شادمانی

وین نامهٔ نغز را بخوانی

۸

از پیکر این عروس فکری

گه گنج بری و گاه بکری

۹

آن باد که در پسند کوشی

ز احسنت خودش پرند پوشی

۱۰

در کردن این چنین تفضل

از تو کرم و ز من توکل

۱۱

گرچه دل پاک و بخت فیروز

هستند تو را نصیحت‌آموز

۱۲

زین ناصح نصرت الهی

بشنو دو سه حرف صبح‌گاهی

۱۳

بر کام جهان جهان بپرداز

کان به که تو مانی از جهان باز

۱۴

ملکی که سزای رایت توست

خود در حرم ولایت توست

۱۵

داد و دهشت کران ندارد

گر بیش کنی زیان ندارد

۱۶

کاری که صلاح دولت توست

در جستن آن مکن عنان سست

۱۷

از هرچه شکوه تو به رنج است

پردازش اگرچه کان و گنج است

۱۸

مویی مپسند ناروایی

در رونق کار پادشایی

۱۹

دشمن که به عذر شد زبانش

ایمن مشو و ز در برانش

۲۰

قادر شو و بردبار می‌باش

می می‌خور و هوش‌یار می‌باش

۲۱

بازوی تو گرچه هست کاری

از عون خدای، خواه یاری

۲۲

رای تو اگرچه هست هشیار

رأی دیگران ز دست مگذار

۲۳

با هیچ دو دل مشو سوی حرب

تا سکه درست خیزد از ضرب

۲۴

از صحبت آن کسی بپرهیز

کو باشد گاه نرم و گه تیز

۲۵

هرجا که قدم نهی فراپیش

باز آمدن قدم بیاندیش

۲۶

تا کار به نُه قدم برآید

گر ده نکنی به خرج شاید

۲۷

مفرست پیام دادجویان

الا به زبان راست‌گویان

۲۸

در قول چنان کن استواری

کایمن شود از تو زینهاری

۲۹

کس را به خود از رخ گشوده

گستاخ مکن نیازموده

۳۰

بر عهد کس اعتماد منمای

تا در دل خود نیابی‌اش جای

۳۱

مشمار عدوی خرد را خرد

خار از ره خود چنین توان برد

۳۲

در گوش کسی میفکن آن راز

کازرده شوی ز گفتنش باز

۳۳

آن‌را که زنی، ز بیخ بر کن

وآن‌را که تو برکشی میفکن

۳۴

از هرچه طلب کنی شب و روز

بیش از همه نیک‌نامی اندوز

۳۵

بر کشتن آن‌که با زبونی است

تعجیل مکن اگرچه خونی است

۳۶

بر دوری کام خویش منگر

کاقبال تواَش در آرد از در

۳۷

زین جمله فسانه‌ها که گویم

با تو به سخن بهانه جویم

۳۸

گرنه دل تو جهان خداوند

محتاج نشد به جنس این پند

۳۹

زآن‌جا که تو راست رهنمایی

ناید ز تو جز صواب رایی

۴۰

درع تو به زیر چرخ گردان

بس باد دعای نیک‌مردان

۴۱

حرز تو به وقت شادکامی

بس باشد همت نظامی

۴۲

یارب ز جمال این جهاندار

آشوب و گزند را نهان دار

۴۳

هر در که زند تو ساز کارش

هرجا که رود تو باش یارش

۴۴

بادا همه اولیاش منصور

واعداش چنان‌که هست مقهور

۴۵

این نامه که نامدار وی باد

بر دولت وی خجسته پی باد

۴۶

هم فاتحه‌ایش هست مسعود

هم عاقبتیش باد محمود

تصاویر و صوت

خمسهٔ نظامی به تصحیح حسن وحید دستگردی » تصویر 524

نظرات

user_image
فاطمه بارنامه
۱۳۹۳/۱۰/۰۴ - ۱۷:۴۰:۰۱
وسرانجام براساس سنت الاولین شعرای اقدم نوبت دستمال و ختم کتاب.حیف این همه استعدادکه محتاج مجیز گویی ست برای نان
user_image
رضا اتابک
۱۳۹۳/۱۲/۱۱ - ۱۶:۴۳:۰۵
سلام دوستان میبینم که یکی از عزیزان عنوان داشته که پایان کتابی چنین گران سنگ ختم شده به مجیز گویی حاکم دوران ، در اصل قضیه مخالفتی نیست ازیرا که در عالم حقیقت هم چنین است اما پرسش بنیادین بنده آن است که چه کنشهایی از سوی حاکم عصر باعث بوجود آمدن چنین واکنش هایی در اکثر شعرا میشده ؟؟؟آیا ممیزی خلف همان دیدگاه های سخت گیرانه نیست ؟؟؟ آنی خوییش را در هیبت شاعری چون نظامی ببینیم که صد البته در مثل منقشه نیست ، منظومه شعری بی نقص فراهم میکنیم و به اداره ارشاد ارائه میدهیم ، اگر این باب آخر را در مدح شروانشاه و شروانشاهان ننگاریم مجوز چاپی خواهیم گرفت یا خیر ؟؟؟ به عقیده این کمترین هنوز گرفتار آنیم که بودیم ...
user_image
شایان
۱۳۹۴/۰۸/۱۳ - ۰۵:۴۷:۱۳
عرض ادب خدمت دو عزیز اگر اهل تامل هستید چندین بار این بخش را بخوانید و زیرکی نظامی را با تمام وجود دریابید ظاهر بخش پایانی مدح است و کاملا تشریفاتی است ولی عمق آن دارای طعنه ای است که اگر امروزه در برابر حاکمی کسی جرات اینگونه بیان را داشته باشد الحق شجاع و مبارز است.در کل بخوانید دقیق چندین بار متوجه حرفم خواهید شد.
user_image
احمد
۱۳۹۴/۱۱/۲۶ - ۰۴:۱۱:۲۲
درتایید فرمایش جناب شایان این نکته را باید اضافه کرد که داوری وقضاوت درباره پیشینیان با شاخصهای همان زمان باید انجام گیرد واینکه حکمای بزرگ ما مثل سعدی و نظامی حداکثر کاری که میتوانستند که همانا پند دادن حکام اغلب خودکامه زمانه در لفافی از مدح وتمجید بوده که بنحو احسن انجام داده اند
user_image
افسانه چراغی
۱۳۹۹/۱۲/۰۸ - ۱۵:۵۸:۵۵
دوستان گرامی در گذشته صنعت چاپ و نشر وجود نداشته و شاعران و نویسندگان برای این که اثر پر ارزش و پر زحمتشان از بین نرود و ماندگار باشد، باید آن را به پادشاه یا وزیر یا صاحب منصبی از دربار تقدیم می‌کردند تا به وسیله کاتبان چندین نسخه از آن اثر رونویسی ‌شود و به کتابخانه‌ها و شهرهای مختلف فرستاده شود تا نام و اثر شاعر یا نویسنده باقی بماند به طوری که امروز به دست ما رسیده است. نسخه‌برداری آثار هزینه‌های بسیاری می‌طلبیده که قطعا از عهده شاعران و نویسندگان بیرون بوده است. در شاهنامه نیز می‌خوانیم که فردوسی می‌گوید آورنده کتاب منثور ابومنصوری به من توصیه کرد پس از پایان سرودن کتاب، آن را به پادشاهی مقتدر تقدیم کنم تا جاودان بماند. پس موضوع چاپلوسی نیست چراکه بزرگانی مانند نظامی و فردوسی و ... مدیحه‌سُرا و متملق‌گو نبوده‌اند.
user_image
افسانه چراغی
۱۳۹۹/۱۲/۰۸ - ۱۶:۰۲:۱۲
ببخشید متملق یا تملق‌گو درست است.
user_image
گلی اشرف مدرس
۱۴۰۲/۰۹/۰۱ - ۰۹:۵۹:۰۵
مصراع اول بیت ۳۱ به این شکل درست است:  مشمار عدوی خویش را خُرد