نظامی

نظامی

بخش ۳۲ - مقالت هفتم در فضیلت آدمی بر حیوانات

۱

ای به زمین بر چو فلک نازنین

ناز کِشَت هم فلک و هم زمین

۲

کار تو ز‌آنجا که خبر داشتی

برتر از آن شد که تو پنداشتی

۳

اول از آن دایه که پرورده‌ای

شیر نخوردی که شکر خورده‌ای

۴

نیکویی‌ات باید که‌افزون بود

نیکویی افزون‌تر ازین چون بود‌؟

۵

کز سر آن خامه که خاریده‌اند

نغز نگار‌یت نگاریده‌اند

۶

رشتهٔ جان بر جگر‌ت بسته‌اند

گوهر تن بر کمر‌ت بسته‌اند

۷

به که ضعیفی که درین مرغزار

آهوی فربه ندود با نزار

۸

جانور‌انی که غلام تواند

مرغ علف‌خوارهٔ دام تواند

۹

چون تو همایی شرف کار باش

کم خور و کم گوی و کم‌آزار باش

۱۰

هر که تو بینی ز سپید و سیاه

بر سر کاری است در این کارگاه

۱۱

جغد که شوم است به افسانه در

بلبل گنج است به ویرانه در

۱۲

هر که در این پرده نشانیش هست

در خور تن قیمت جانیش هست

۱۳

گرچه ز بحرِ تو به گوهر کمند

چون تو همه گوهریِ عالَمند

۱۴

بیش و کمی را که کشی در شمار

رنج به قدر دیَتَش چشم دار

۱۵

نیک و بد ملک به کار تواند

در بد و نیک آینه‌دار تواند

۱۶

کفش دهی باز دهندت کلاه

پرده‌دری پرده درندت چو ماه

۱۷

خیز و مکن پرده‌دری صبح‌وار

تا چو شبت نام بود پرده‌دار

۱۸

پردهٔ زنبور گل سوری است

و‌آنِ تو این پردهٔ زنبوری است

۱۹

چند پری چون مگس از بهر قوت‌؟

در دهن این تنهٔ عنکبوت

۲۰

پردگیانی که جهان داشتند

راز تو در پرده نهان داشتند

۲۱

از ره این پرده فزون آمدی

لاجرم از پرده برون آمدی

۲۲

دل که نه در پرده‌، وداعش مکن

هر چه نه در پرده‌، سماعش مکن

۲۳

شعبده‌بازی که در این پرده هست

بر سرت این پرده به بازی نبست

۲۴

دست جز این پرده به جایی مزن

خارج از این پرده نوایی مزن

۲۵

بشنو از این پرده و بیدار شو

خلوتی‌ِ پردهٔ اسرار شو

۲۶

جسمت را پاک‌تر از جان کنی

چونکه چهل روز به زندان کنی

۲۷

مرد به زندان شرف آرد به دست

یوسف ازین روی به زندان نشست

۲۸

قدر دل و پایهٔ جان یافتن

جز به ریاضت نتوان یافتن

۲۹

سیم طبایع به ریاضت سپار

زر طبیعت به ریاضت برآر

۳۰

تا ز ریاضت به مقامی رسی

که‌ت به کسی درکشد این ناکسی

۳۱

توسنی طبع چو رامت شود

سکهٔ اخلاص به نامت شود

۳۲

عقل و طبیعت که تو‌را یار شد

قصهٔ آهنگر و عطار شد

۳۳

کاین ز تبش آینه‌روی‌ت کند

و‌آن ز نفس غالیه بویت کند

۳۴

در بُنهِ طبع نجات اندکی است

در قفس مرغ حیات اندکی است

۳۵

هر چه خلاف‌آمدِ عادت بوَد

قافله‌سالارِ سعادت بود

۳۶

سر ز هوا تافتن از سروری است

ترک هوا قوت پیغمبر‌ی است

۳۷

گر نفسی نفس به فرمان توست

کفش بیاور که بهشت آن توست

۳۸

از جرس نفس برآور غریو

بندهٔ ‌دین باش نه مزدور دیو

۳۹

در حرم دین به حمایت گریز

تا رهی از کش مکش رستخیز

۴۰

ز‌آتش دوزخ که چنان غالب است

بوی نبی شحنهٔ بوطالب است

۴۱

هست حقیقت نظر مقبلان

درع پناهنده روشن‌دلان

تصاویر و صوت

خمسهٔ نظامی به تصحیح حسن وحید دستگردی » تصویر 1412

نظرات

user_image
میثم صفاریان
۱۳۸۸/۰۷/۰۷ - ۱۵:۵۶:۱۵
اونهایی که ما رو ساختن... پردگیانی که جهان داشتند... راز تو در پرده نهان داشتند....منظور از پرده این نیس که راز تو را پشت پرده قایم کردن. منظور اینه که اونهایی که تو رو ساختن، راز تو را در یک پرده ی موسیقی قرار دادن. یعنی کوکت کردن روی تمهای خاص. روی تم خوبی. روی تم زیبایی.... از ره این پرده فزون آمدی......لاجرم از پرده برون آمدی....به معنی اینکه اون کوک رو نگه نداشتی و با زشتیها و فاقد زیبایی ها بسر بردی و نازیبا ساختی و عمل کردی و از کوک افتادی و از پرده ی موسیقایی درونت دور شدی. تمام مشکلاتت هم از اینه که از ره این پرده برون آمدی. باید خودت رو دوباره به زیبایی تسلیم کنی و به اصطلاح توبه کنی. وقتی شما سلامتتان به خطر می افتد دکتر برای شما چکار میکند؟ دکتر شما رو توبه میده. یعنی میگه از این قرصها بخور تا فلان ماده ی غذایی بدنت زیاد بشه و از این غذا و چربی و ... نخور، چون در مصرف آنها افراط کرده ای و بدنت از کوک خارج شده است. اونهایی که باشگاه بدنسازی میرن هم میرن که بدن خودشون رو کوک و هارمونیک کنن و بیماری یعنی همون از پرده برون آمدن.گذیده ای از سخنرانی های استاد الهی قمشه ای
user_image
امین احمدی
۱۳۹۵/۱۲/۲۳ - ۱۷:۰۷:۴۸
سلام.به قول استاد کسی با این کلمه پرده به این زیبایی کار نکرده
user_image
آرمان آریانا
۱۴۰۰/۰۸/۰۳ - ۰۲:۲۴:۰۱
فیلم کوتاه سه دقیقه ای the black hole عمیقا منو یاد این شعر نظامی میندازه انگار این فیلم از روی این شعر ساخته شده یا این شعر تفسیر این فیلم هست 
user_image
رسول
۱۴۰۰/۰۹/۱۸ - ۰۷:۲۵:۳۵
بی نهایت ممنونم از حاشیه آقای صفاریان و نقل قولشون از دکتر الهی قمشه‌ای
user_image
آرمان آریانا
۱۴۰۱/۰۸/۰۶ - ۰۸:۴۰:۳۶
دوستان یه سوال  اونجا که میگه عقل و طبیعت که تو را یار شد، قصه آهنگر و عطار شد منظور کدام قصه هست؟ داستان اهنگر و عطار چیه
user_image
سیروس عزیززاده
۱۴۰۲/۰۴/۰۴ - ۱۷:۲۱:۴۴
خدمت جناب آریانا: من فکر میکنم که قصه ی خاصی منظور شاعر نبوده چون در بیت بعد در رابطه با نتیجه کار آهنگر و عطار منظورشو بیان کرده. فکر میکنم منظورش اینه که عقل وجود مارو صیقل میده ( مثل آهنگر که آهن رو صیقل میده) و طبیعت هم محرک احساسات و جسم ما هستش ( مثل عطار که با عطر و دارو این کار رو با انسان می‌کنه). 
user_image
کیهان
۱۴۰۳/۰۲/۲۹ - ۱۴:۵۵:۳۰
زاتش دوزخ که چنان غالب است بوی نبی شحنه بوطالب است هست حقیقت نظر مقبلان درع پناهنده روشندلان به عقیده اهل سنت چون ابوطالب اسلام اختیار نکرد،ناگزیر به جهنم می رود ولی بوی قربت و حمایت او از پیغمبر شحنه اوست و آتش را از او دور میسازد و در حقیقت نظر مقبلی چون پیغمبر درع پناه صاحبدلی است چون ابوطالب. آیه(اِنّکَ لاتَهدی مَن اَحبَبتَ وَلکِنَّ یَهدی مَن یَشاءُ)در حق ابوطالب نازل شده است.