نورعلیشاه

نورعلیشاه

بخش ۱۵ - حکایت

عنکبوتی درگوشه بام از مشقت تمام تاری چند بر یکدیگر تافته بود و دام پرشکنجی با هزاران رنج بافته خواست تا مگسی صید نماید خود به قید درآمد چندانکه سعی درآزادی کرد بر گرفتاری افزود عاقبت از دامی که نهاده بود کامی نبرد و خود بدام افتاده ناگاه بمرد.

۲

جانوری جانوری را بدام

خواست کند صید بصد اهتمام

۳

حلقه دامش به قدم قید شد

صید بکف نامده خود صید شد

۴

باز کن آخر تو بعبرت نظر

بین که چه شد عاقبت جانور

۵

قید منه تا ننهی پا به قید

صید مکن تا نشوی خویش صید

تصاویر و صوت

نظرات