عبید زاکانی

عبید زاکانی

بخش ۱۰ - پیغام رسانیدن قاصد

۱

ضمیر پاک آن مرغ سخن ساز

چو این افسانه کردم پیشش آغاز

۲

شد از حال دل پر دردم آگاه

چو آتش گشت و شد با باد همراه

۳

به خلوتگاه آن آرام جان رفت

باستادی ز هر چشمی نهان رفت

۴

باو از هر دری افسانه میگفت

حکایت خوب و استادانه میگفت

۵

ز من هر دم غمی تقریر میکرد

ز دریائی نمی تقریر میکرد

۶

چو رمزی زین حکایت یاد کردی

سمنبر زان سخن فریاد کردی

۷

بصنعت زین سخن دوری نمودی

بدو آئین مستوری نمودی

تصاویر و صوت

نظرات