
عبید زاکانی
بخش ۲۸ - غزل همام
۱
خیالی بود و خوابی وصل یاران
شب مهتاب و فصل نوبهاران
۲
میان باغ و یار سرو بالا
خرامان بر کنار جویباران
۳
چمن میشد ز عکس عارض او
منور چون دل پرهیزکاران
۴
سر زلفش زباد نوبهاری
چو احوال پریشان روزگاران
۵
برفت آن نوبهار حسن و بگذاشت
دل و چشمم میان برق و باران
۶
خداوندا هنوزم هست امید
بده کام دل امیدواران
۷
همام از نوبهار و سبزه و گل
نمییابد صفا بیروی یاران
۸
وهاران ده جانان دیر خوش نی
اوی امان مه دل با مه و هاران
تصاویر و صوت

نظرات
محمد نصری