عبید زاکانی

عبید زاکانی

بخش ۵ - عرض شوق

۱

شبی شوقم شبیخون بر سر آورد

ز غم در پای دل جوشی برآورد

۲

تنم زنار گبران در میان بست

دل شوریده شوری در جهان بست

۳

بکلی از خرد بیگانه گشتم

چو افیون خوردگان دیوانه گشتم

۴

چو زلفش بیقراری پیشه کردم

فغان و آه و زاری پیشه کردم

۵

ز مژگان اشگ خونین میفشاندم

به آبی آتش دل می‌نشاندم

۶

نمی‌آسودم از فریاد و زاری

نمی‌ترسیدم از دشنام و خواری

۷

خروشم گوش گردون خیره میکرد

هوا را دود آهم تیره میکرد

۸

پیاپی زهر هجران می‌چشیدم

قلم بر هستی خود میکشیدم

۹

همه شب گرد منزلگاه یارم

طواف کعبهٔ جان بود کارم

۱۰

ضمیرم با خیالش راز میخواند

بسوز این بیتها را باز میخواند

تصاویر و صوت

نظرات