اوحدی

اوحدی

شمارهٔ ۱

۱

او ذیر و راذه دیم تارو

از بوی تو و اذصبح تارو

۲

اندوه تو تا و دل در مه

نش هشت که دل و ماورابو

۳

کر ژیرک عالمت بوینو

سن کژ بیو که کژه خارو

۴

دیم تو خورو و چشم موتر

هشکش ویکروان خوزارو

۵

تا کی و کی انتظار فردا

آروم بپرس آرو آرو

۶

زلف تودکرد کیخ دیمت

ماریوسیا که دل نمارو

۷

برتش دل ویست شارواهنن

فردا کرو کر که دل دل دارو

۸

دل کت پرذر و غم و دی کرت

جاریش ببر که سخت زارو

۹

ویدا ذکر همیشه آخر

کاری وه کر که این چه کارو

تصاویر و صوت

کلیات اوحدی اصفهانی معروف به مراغی (دیوان - منطق العشاق - جام جم) به کوشش سعید نفیسی - تصویر ۴۹۸

نظرات

user_image
محمد حسین حسنی شلمانی
۱۴۰۲/۰۱/۲۵ - ۱۳:۵۶:۰۳
ان چهره  به من بده که تا روز   از بویه تو  سپیده تارد( از بویه تو سپیده اش تار گردد-واد=گردد)‏تا اندوه تو به دلم درامد، نگذاشت که دل  دمی برارد
user_image
محمد حسین حسنی شلمانی
۱۴۰۲/۰۱/۲۵ - ۱۳:۵۶:۱۹
گر زیرکِ عالمت ببیند،ان سان(گیج) بشود که  گیجه(گیجگاه)خارد‏روی تو خورست وچشم من تر؛(پس) خشکش کرده ان خورشیدرو(شایدخورژ رو)- شاید خدا رو باشد.خدا رو =روی بغانی.‏تا کی به امید روزفردا- امروز مرا بپرس امروز‏زلف تو به گرد گنج رویت ماری ست سیه  که دل   نمارد(نمارد= نماند=نگذارد)
user_image
محمد حسین حسنی شلمانی
۱۴۰۲/۰۱/۲۵ - ۱۳:۵۷:۴۸
برده دل شهری گشت و(همه) اکنون فریاد کندکه دل که دارد‏ان دل که به دینه روز خستی/چاره‌ بکنش که سخت زار است‏بیداد کنی،همیشه،آخر/کاری به ازین کن این چه کار است؟
user_image
جهن یزداد
۱۴۰۳/۰۳/۳۰ - ۱۶:۴۳:۵۶
  تا کِی وِ کِی اِنتظارِ فردا آروم بِپُرسِن آرو  آرو