
اوحدی
قصیدهٔ شمارهٔ ۲۵ - وله نورالله قبره
۱
مسلمانان، سلامت به، چو بتوانید، من گفتم
دل بیچارگان از خود مرنجانید، من گفتم
۲
به مال و جاه چندینی نباید غره گردیدن
ز گرد این و آن دامن برافشانید، من گفتم
۳
درین بستان، که دل بستید، اگرتان دسترس باشد
برای خود درخت نیک بنشانید، من گفتم
۴
به گردد حال ازین سامان که میبینید و این آیین
شما هم حالها برخود بگردانید، من گفتم
۵
پی نام کسان رفتن به عیب انصاف چون باشد؟
نخستین نامهٔ خود را فرو خوانید، من گفتم
۶
دل درماندگان خستن، خطا باشد، که هم در پی
شما نیز این چنین یک روز درمانید، من گفتم
۷
حدیث اوحدی این بود و تدبیری که میداند
تمامست این قدر، باقی شما دانید، من گفتم
تصاویر و صوت

نظرات