اوحدی

اوحدی

قصیدهٔ شمارهٔ ۲۸ - وله غفرالله ذنوبه

۱

بار بسیارست و راه دور در پیش، ای جوان

این زمان از محنت پیری بیندیش، ای جوان

۲

کیش بر بستی که نفس دیگری قربان کنی

نفس خود قربان کن و بر گرد ازین کیش، ای جوان

۳

خویش را بیگانه کردن نیست نیکو، بعد ازین

جهد آن کن تا کنی بیگانه را خویش، ای جوان

۴

گر همی خواهی که باشی پیر عهد دیگری

خاطر پیران عهد خود مکن ریش، ای جوان

۵

کامرانی کرده‌ای، از روز ناکامی منال

نوش کم خور، تا نباید خوردنت نیش، ای جوان

۶

چون زبردستان نکن با زیردستان بد، که زود

گرگ موذی را بسوزد کشتن میش، ای جوان

۷

در دو گیتی محتشم کس را مدان، جز کردگار

کین دگرها جمله درویشند، درویش، ای جوان

۸

پیش‌بینان پس‌اندیش از ملامت فارغند

گر پس اندیشیست، اینک گفتم از پیش، ای جوان

۹

مگذر از فرمان خالق، رحم کن برخلق او

کاوحدی چیزی نمیدانست زین بیش، ای جوان

تصاویر و صوت

نظرات