اوحدی

اوحدی

غزل شمارهٔ ۱۰۲

۱

انجمن شهر ملای گلست

باده بیاور، که صلای گلست

۲

نالهٔ مرغان سحرخوان به صبح

از سر عشقت، نه برای گلست

۳

بر رخ خوبان جهان خط کشید

سبزه، که خاک کف پای گلست

۴

باغ، که او خاک معنبر کند

سنبل او خواجه سرای گلست

۵

پیرهن یوسف مصری، که شهر

پرصفت اوست، قبای گلست

۶

سر به در دوست نهادند خلق

در همه سرها چو هوای گلست

۷

اوحدی، اینها همه گفتی، ولی

با رخ آن ماه چه جای گلست؟

تصاویر و صوت

نظرات