اوحدی

اوحدی

غزل شمارهٔ ۱۰۸

۱

این باغ سراسر همه پر باد وزانست

جنبیدن این شاخ درخشان همه زانست

۲

او را نتوان دید، که صورت نپذیرد

هر چند که صورتگر رخسار رزانست

۳

بس رنگ بر آرد ز سر این خم پر از نیل

آن خواجه، که سر جملهٔ این رنگ رزانست

۴

آن عقل، که بر هر غلط انگشت نهادی

در صنعت آن کار که انگشت گزانست

۵

صد رنگ ببینیم درین باغ به سالی

کین چیست؟ بهار آمد و این چیست؟ خزانست

۶

هر لحظه برون آید ازین صفه نباتی

کندر هوس او شکر انگشت گزانست

۷

ای اوحدی، انگور خود از سایه نگه‌دار

تا غوره نماند، که شب میوه پزانست

تصاویر و صوت

نظرات

user_image
سعید
۱۳۹۴/۰۷/۱۶ - ۰۸:۰۱:۳۷
این غزل متاثر از مسمط منوچهری ست به مطلع:خیزید و خز آرید که هنگام خزان استباد خنک از جانب خوارزم وزان است