
اوحدی
غزل شمارهٔ ۱۲
۱
چون ندیدم خبری زین دل رنجور ترا
در سپردم به خدا، ای ز خدا دور، ترا
۲
شاد نابوده ز وصل تو من و نابوده
توجفا کرده و من داشته معذور ترا
۳
صورت پاک ترا از نظر پاک مپوش
که به جز دیدهٔ پاکان ندهد نور ترا
۴
گر ز دیدار تو آگاه شوند اهل بهشت
سر مویی نفروشند به صد حور ترا
۵
ای که رنجی نکشیدی و ندیدی ستمی
چه غم از حال ستمدیدهٔ رنجور ترا؟
۶
تو که چون من ننشستی به غمی روز دراز
سخت کوتاه نماید شب دیجور ترا
۷
اوحدی را ز نظر دور مدار، ای دل و جان
که دلارام ترا دارد و منظور ترا
نظرات
امین کیخا
جعفر مصباح