
اوحدی
غزل شمارهٔ ۱۳۳
۱
جنبیدن این پرده دل افروز گواهیست
کندر پس این پرده پر از عربده ماهیست
۲
بر صورت این پرده بزرگان شده حیران
وین خرده ندانسته که: در پرده چه شاهیست؟
۳
این پرده به تلبیس کجا دور توان کرد؟
هر موی برین پرده جهانی و سپاهیست
۴
ای آنکه درین پرده شما راست مجالی
زان پرده به در هیچ میابید، که چاهیست
۵
این پرده نشین چیست؟ که ما را غرض امروز
بر صورت بیصورت این پرده نگاهیست
۶
ای کوه بلا بر دل عشاق نهاده
آن پرده برانداز، که صد پرده به کاهیست
۷
مطرب، تو بدین پرده که ما را بزدی راه
بنواز دگر باره، که خوش پرده و راهیست
۸
آواز کسی راه در این پرده ندارد
هرگز،مگرآن نغمه که پشتی و پناهیست
۹
زنهار!که تا دست طمع باز نگیری
از دامن این پرده، که پشتی و پناهیست
۱۰
ای اوحدی، از در طلب خط نجاتی
روی از خط این پرده مپیچان، که گناهیست
نظرات
سعید