اوحدی

اوحدی

غزل شمارهٔ ۱۴۲

۱

دیگر آن حلقه و آن دانهٔ در در گوشت

که ببیند، که نبخشد دل و دین و هوشت؟

۲

پای بر گردن گردون نهم از روی شرف

گر چو زلف تو شبی سر بنهم بر دوشت

۳

طوطی چرب زبان، با همه شیرین سخنی

دم نیارد که زند پیش لب خاموشت

۴

شهر پر شور شد از پستهٔ شکر پاشت

دهر پر فتنه شد از سنبل نسرین پوشت

۵

ای بسا! نیش کزان غمزه فروشد به دلم

خود به کامی نرسید از دهن چون نوشت

۶

دارم اندیشه که: یک بوسه بخواهم ز لبت

باز می‌ترسم از آن خوی ملامت کوشت

۷

سخن اوحدی، از خود همه مرواریدست

هیچ شک نیست که: بی‌زر نرود در گوشت

تصاویر و صوت

نظرات

user_image
محسن حیدرزاده جزی
۱۳۹۶/۱۰/۰۲ - ۲۳:۴۱:۲۴
در مصرع نخست بیت آخر، "از " به "ار"تغییر یابد.