اوحدی

اوحدی

غزل شمارهٔ ۱۶۷

۱

ای شب تیره فرع گیسیویت

اصل کفر از سیاهی مویت

۲

مه ز دیوان مهر خواسته نور

وجه آن گشته روشن از رویت

۳

بی‌سخن دم ببسته طوطی را

شیوهٔ شکر سخن گویت

۴

مشک را در فکنده خون به جگر

نکهت زلف عنبرین بویت

۵

خورده چوگان طعنه سیب بهشت

از زنخدان گرد چون گویت

۶

از طراوت به تیر زده

ماه نو را کمان ابرویت

۷

اوحدی را ز زلف بشکسته

تیزی چشم و تندی خویت

تصاویر و صوت

نظرات