اوحدی

اوحدی

غزل شمارهٔ ۱۶۸

۱

بیا، که دیدن رویت مبارکست صباح

بیا، که زنده به بوی تو می‌شوند ارواح

۲

تویی، که وصل تو هر درد را بود درمان

تویی، که نام تو هر بند را بود مفتاح

۳

فروغ روی تو بر جان چنان تجلی کرد

که بر سواد شب تیره پرتو مصباح

۴

به راستی که: نظیرت کجا به دست آرد؟

هزار سال گر آفاق طی کند سیاح

۵

من از شریعت عشق تو دارم این فتوی

که: می پرستی و رندی و عاشقیست مباح

۶

صلاح ما همه در گوشهٔ خراباتست

چرا ملامت ما می‌کنند اهل صلاح؟

۷

سزد که: خار خورند از رخ تو گل رویان

که بلبلیست ترا همچو اوحدی مداح

تصاویر و صوت

احوال و آثار اوحدی اصفهانی معروف بمراغه ای و مثنوی منطق العشاق یا ده نامه اوحدی به اهتمام و انتخاب محمود فرخ - محمود فرخ - تصویر ۸۲

نظرات