
اوحدی
غزل شمارهٔ ۱۷۹
۱
شاهد من در جهان نظیر ندارد
بوی سر زلف او عبیر ندارد
۲
سرو بدین قد خوش خرام نروید
ماه چنان طلعت منیر ندارد
۳
ابروی همچون کمان بسیست ولیکن
هیچ کس آن قامت چو تیر ندارد
۴
مهر، که در حسن پادشاه نجومست
هیات آن روی مستنیر ندارد
۵
طفل چنین در کنار دایهٔ دنیا
مادر دور سپهر پیر ندارد
۶
عنبر سارا بهل، که نافهٔ چینی
نکهت آن زلف همچو قیر ندارد
۷
اوحدی اندر فراق عارض خوبش
چاره به جز ناله و نفیر ندارد
تصاویر و صوت

نظرات