
اوحدی
غزل شمارهٔ ۱۹۶
۱
چاره سگالیدنم فایدهای چون نکرد
آتش هجران تو جز جگرم خون نکرد
۲
نیست کسی در جهان کش چو من شیفته
زلف چو مفتول تو عاشق و مفتون نکرد
۳
سر و چمن، گر چه هست تازه، ولی همچو تو
نکتهٔ شیرین نگفت، شیوهٔ موزون نکرد
۴
درد نهان مرا هیچ علاجی نبود
عقرب زلف ترا هیچ کس افسون نکرد
۵
زخم که من میخورم، سینهٔ رامین نخورد
گریه که من میکنم، دیدهٔ مجنون نکرد
۶
عاشق صادق کسیست کو سخن و سر تو
تنزد و باکس نگفت، خون شد و بیرون نکرد
۷
روز نشد هیچ شب کاوحدی از هجر تو
نعره دگر سان نداشت، ناله دگرگون نکرد
تصاویر و صوت

نظرات