
اوحدی
غزل شمارهٔ ۲۰
۱
گر وصل آن نگار میسر شود مرا
از عمر باک نیست، که در سر شود مرا
۲
تسخیر روی او به دعا میکند دلم
تا آفتاب و ماه مسخر شود مرا
۳
روزی که کاسهٔ سرم از خاک پر کنند
از بوی او دماغ معطر شود مرا
۴
آن نور هر دودیده اگر میدهد رضا
بگذار تا دودیده به خون تر شود مرا
۵
هر ساعتم چنان کند از غصه پایمال
کز دست او فعان به فلک بر شود مرا
۶
مشکل شکفته گرددم از وصل او گلی
لیکن چه خارها که به دل در شود مرا!
۷
این درد سینه سوز، که در جان اوحدیست
از تن شگفت نیست که لاغر شود مرا
تصاویر و صوت

نظرات
محمد مهدی یاری