اوحدی

اوحدی

غزل شمارهٔ ۲۰۸

۱

چو دل شد زان او هرگز نمیرد

چو خورد از خوان او هرگز نمیرد

۲

به سر می‌گردم از عشقش، چو دانم

که سرگردان او هرگز نمیرد

۳

تن عاشق بمیرد در جدایی

ولیکن جان او هرگز نمیرد

۴

به دردش گر دلم زین پیش می‌مرد

پس از درمان او هرگز نمیرد

۵

تنم را پر شود پیمانهٔ عمر

ولی پیمان او هرگز نمیرد

۶

به زندان عزیزی در شد این دل

که در زندان او هرگز نمیرد

۷

روان اوحدی را هست حکمی

که بی‌فرمان او هرگز نمیرد

تصاویر و صوت

احوال و آثار اوحدی اصفهانی معروف بمراغه ای و مثنوی منطق العشاق یا ده نامه اوحدی به اهتمام و انتخاب محمود فرخ - محمود فرخ - تصویر ۹۷

نظرات