
اوحدی
غزل شمارهٔ ۲۱۴
۱
چو میل او کنم، از من به عشوه بگریزد
دگر چو روی به پیچم به من در آویزد
۲
اگر برابرش آیم به خشم برگردد
وگر برش بنشینم به طیره برخیزد
۳
به رغم من برود هر زمان، که در نظرم
کسی بجوید و با مهر او در آمیزد
۴
شبی که بر سر کویش گذر کنم چون باد
رقیب او ز جفا خاک بر سرم بیزد
۵
و گر به چشم نیازش نگه کنم روزی
به خشم درشود و فتنهای برانگیزد
۶
در آتشم من و جز دیده کس نمیبینم
که بیمضایقه آبی بر آتشم ریزد
۷
نه کار ماست چنین دوستی، ولی چه کنم؟
که اوحدی ز چنین کارها نپرهیزد
نظرات