اوحدی

اوحدی

غزل شمارهٔ ۲۳۸

۱

باید که مال دنیا مسمار دل نباشد

کین مارها که بینی، جز مار دل نباشد

۲

بیمار جهل گردد روزی هزار نوبت

از عقل اگر زمانی تیمار دل نباشد

۳

وقتی که حرص و شهوت خواری کنند بر دل

آه! ار عنایت او غم خوار دل نباشد

۴

سودی ندارد از کس یاری نمودن دل

نور هدایت او تا یار دل نباشد

۵

نزد خداپرستان دانی که: چیست طاعت؟

آن سیرتی که در وی آزار دل نباشد

۶

یک بار اگر ببینی دل را، یقین بدانی

کین آبگینه هرگز در بار دل نباشد

۷

بر قول اوحدی کن گوش، ار نجات خواهی

زیرا که قول او جز مسمار دل نباشد

تصاویر و صوت

نظرات