
اوحدی
غزل شمارهٔ ۲۴۵
۱
دوشت به خواب دیدم، تعبیر این چه باشد؟
با من به خشم بودی، تاثیر این چه باشد
۲
گفتم که: بوسهای ده، انگشت را به طیره
بر هر دو لب نهادی، تقریر این چه باشد؟
۳
چون مشرف غم خود کردی دل مرا تو
با من یکی نگویی: توفیر این چه باشد؟
۴
گفتم: وصال، گفتی:« هذا فراق بینی»
بس مشکل آیتست این، تفسیر این چه باشد؟
۵
خطیست بر لب تو بس دلپذیر و بر من
روشن نگشت، گویی: تحریر این چه باشد؟
۶
گفتی: دل تو با من تقصیر کرد، جانا
زین دل چه گرد خیزد؟ تقصیر این چه باشد؟
۷
از دردت اوحدی را آرام نیست یک دم
درمان او چه سازم؟ تدبیر این چه باشد؟
تصاویر و صوت

نظرات