اوحدی

اوحدی

غزل شمارهٔ ۲۴۷

۱

او همانا نابهٔ شبهای من نشنیده باشد

ورنه هم بر گریهای زار من بخشیده باشد

۲

نی، چه باک از نالهٔ من لاله‌رویی را؟ که صد پی

همچو گل برگریهٔ شبگیر من خندیده باشد

۳

ماه گردون از برای گرد خاک آستانش

ای بسا شبها که گرد کوی او گردیده باشد

۴

گفتمش: بر روی خاک‌آلود من نه پای، گفتا:

چون نهم بر خاک پایی را که جایش دیده باشد؟

۵

بارها پیچیده باشد بر سرم سودا و رفته

پیش آن بدمهر و از من روی بر پیچیده باشد

۶

او مرا خاطر برنجاند، من او را عذر خواهم

همچنان گویم: مبادا خاطرش رنجیده باشد

۷

اوحدی را ناپسندی گفت و هر کس کان حکایت

کرده باشد گوش، می‌دانم که نپسندیده باشد

تصاویر و صوت

کلیات اوحدی اصفهانی معروف به مراغی (دیوان - منطق العشاق - جام جم) به کوشش سعید نفیسی - تصویر ۲۳۶

نظرات