
اوحدی
غزل شمارهٔ ۲۶۰
۱
جهان از باد نوروزی جوان شد
زمین در سایهٔ سنبل نهان شد
۲
قیامت میکند بلبل سحرگاه
مگر گل فتنهٔ آخر زمان شد؟
۳
ز رنگ سبزه و شکل ریاحین
زمین گویی به صورت آسمان شد
۴
صبا در طرهٔ شمشاد پیچید
بنفشه خاک پای ارغوان شد
۵
بهار آمد، بیا و توبه بشکن
که در وقتی دگر صوفی توان شد
۶
ز رنگ و بوی گل اطراف بستان
تو پنداری بهشت جاودان شد
۷
ولیکن اوحدی را برگ گل نیست
که او آشفتهٔ روی فلان شد
نظرات