
اوحدی
غزل شمارهٔ ۲۶۱
۱
عشق را پا و سر پدید نشد
زین بیابان خبر پدید نشد
۲
جز دل دردمند مسکینان
ناوکت را سپر پدید نشد
۳
همه چیز از تو بود و در همه چیز
جز تو چیزی دگر پدید نشد
۴
خبری شد عیان من از فکر
وز عنایت خبر پدید نشد
۵
هر که پیش تو جان نکرد ایثار
از وجودش اثر پدید نشد
۶
تا تو منظور بیدلان نشدی
هیچ صاحب نظر پدید نشد
۷
اوحدی، چارهای بکن خود را
کز تو بیچارهتر پدید نشد
تصاویر و صوت

نظرات