
اوحدی
غزل شمارهٔ ۲۸۷
۱
اول فطرت که نقش صورت چین بستهاند
مهر رویت در میان جان شیرین بستهاند
۲
زان نمکدان لب شیرین شورانگیز تو
دانهٔ خال سیه بر قرص سیمین بستهاند
۳
تا کسی از باغ حسنت شاخ سنبل نشکند
زنگیان زلف تو بر ماه پرچین بستهاند
۴
جز به چشم ترک مستت خون مردم کس نریخت
تا بنای کفر را در چین و ماچین بستهاند
۵
عندلیبان چمن را تا کند زار و نزار
چاوشان چشم مستت بر گل آذین بستهاند
۶
بر امید خواب مستی دوش بر طرف چمن
بلبلان بوستان از غنچه بالین بستهاند
۷
تا نقاب از آفتاب طلعتت بر داشتند
اوحدی را خواب خوش از چشم غمگین بستهاند
نظرات