
اوحدی
غزل شمارهٔ ۲۸۹
۱
دشمنان گویی دگر در کار ما کوشیدهاند
کان پری رخ را چنین از چشم ما پوشیدهاند
۲
زاهدان از چشم تو ما را ملامت میکنند
جرعهای در کار ایشان کن، که بس خوشیدهاند
۳
نیک خواها، عاشقان را وصف مستوری مکن
کین حریفان پند نیکوه خواه ننیوشیدهاند
۴
نیست ما را هیچ عیب از عشق بازی، کندرین
ما همی کوشیم و پیش از ما همی کوشیدهاند
۵
رند را با زاهد خشک ار نمیآید چه شد؟
این جماعت خود نگویی: کی به هم جوشیدهاند؟
۶
اهل تقوی را زدرد ما نخواهد شد خبر
کین چنین دردی که ما داریم کم نوشیدهاند
۷
اوحدی، از جور آن مهربانت ناله چیست؟
مهربانان زخمها خوردند و نخروشیدهاند
تصاویر و صوت

نظرات