اوحدی

اوحدی

غزل شمارهٔ ۳۰۳

۱

دلم از لعل تو یک بوسه تمنا نکند

که جفای تو مرا دیده چو دریا نکند

۲

این چنین بیدل و بیچاره که ماییم امروز

کس ندانم که جفا داند و بر ما نکند

۳

بوسه‌ای گر بربودم ز لبت طیره مشو

چون کسی تنگ شکر یابد و یغما نکند؟

۴

نیست تشویشم از آن کس که کند خو و اتو

همه تشویشم از آنست که خووا نکند

۵

در غمت زانکه شکایت کند اندیشه مدار

زان بیندیش که غم بیند و پیدا نکند

۶

چشم ترک تو همان روز که من دیدم عقل

گفت بگریز، که مستست و محابا نکند

۷

دوش گفتم که: بیوشم غم عشقت، دل گفت:

اوحدی،گریه نگه‌دار، که رسوا نکند

تصاویر و صوت

نظرات

user_image
بابک
۱۴۰۰/۰۱/۲۶ - ۰۴:۴۲:۳۱
معنی بیت چهارم چیه؟ خووا به چه معنی است؟