اوحدی

اوحدی

غزل شمارهٔ ۳۰۴

۱

در آن شمایل موزون چو دل نگاه کند

هزار نامه به نقش هوس سیاه کند

۲

ز حسرت رسن زلف و چاه غبغب او

نه طرفه گر دل من رغبت گناه کند

۳

به هجراو دل من غیر ازین نمی‌داند

که روز و شب بنشیند، فغان و آه کند

۴

برفت و در پی او آن چنان گریسته‌ام

کز آب دیدهٔ من کاروان شناه کند

۵

دلم کجا طمع وصل او کند؟ هیهات!

مگر ز دور به خاک درش نگاه کند

۶

اگر ز طلعت او مشتری خبر یابد

کجا ملازمت آفتاب و ماه کند؟

۷

ز فخر سر به فلک برکشد ستاره صفت

چو اوحدی ز سر زلف او پناه کند

تصاویر و صوت

نظرات