
اوحدی
غزل شمارهٔ ۳۰۵
۱
یار آن کسی بود که به کارت نگه کند
باری نگه کنی، دوسه بارت نگه کند
۲
گاه دعا به نالهٔ زیرت چو گوش کرد
روز بلا به گریهٔ زارت نگه کند
۳
روزی اگر ترا به میان در کشد غمی
دستی بگیرد و ز کنارت نگه کند
۴
بار کسی بکش، که ز پای ار بیوفتی
باری به اوفتادن بارت نگه کند
۵
چون مست شد ز بادهٔ اندوه او سرت
جامی دو کم دهد، به خمارت نگه کند
۶
از مهر دوستی چه کنی فخر؟ کو ز کبر
هر ساعتی به دیدهٔ عارت نگه کند
۷
اغیارات ار نگه نکند هیچ باک نیست
چون اوحدی بکوش، که یارت نگه کند
نظرات