
اوحدی
غزل شمارهٔ ۳۰۸
۱
ترک ستم پرست من ترک جفا نمیکند
عهد به سر نمیبرد، وعده وفا نمیکند
۲
هندوی ترک آن صنم کرد بسی خطا ولیک
ناوک چشم مست او هیچ خطا نمیکند
۳
گر به وصال او رسم، هم بربایم از لبش
یک دو سه بوسه ناگهان، گر چه رها نمیکند
۴
بوس به جان بها کنیم، ار بفروخت خود نکو
ور نفروخت میبریم آنچه بها نمیکند
۵
چارهٔ من خدا کند در غم روی او مگر
خود نکند به جای کس هر چه خدا نمیکند
۶
در غم او بسوختند اهل جهان،حسود من
خام نشسته پیش او شکر چرا نمیکند؟
۷
دست بدار، اوحدی، یار دگر به دست کن
کو غم ما نمیخورد، چارهٔ ما نمیکند
تصاویر و صوت

نظرات