اوحدی

اوحدی

غزل شمارهٔ ۳۱

۱

چون کژ کنی به شیوه به سر بر کلاه را

زلف و رخ تو طیره کند مشک و ماه را

۲

یزدان هزار عذر بخواهد ز روی تو

فردا که هیچ عذر نباشد گناه را

۳

نشگفت پای ما که بر آید به سنگ غم

زیرت که احتیاط نکردیم راه را

۴

دارم گواه آنکه تو کشتی مرا، ولیک

ترسم که: نرگست بفریبد گواه را

۵

روزی چنان بگریم ازین غم، که اشک من

ز آن خاک آستان بدماند گیاه را

۶

گر بشنود جفا که تو در شهر می‌کنی

خسرو بی‌اغیان نفرستد سپاه را

۷

شد سالها که بندهٔ تست اوحدی، دریغ

کز حال بندگان خبری نیست شاه را

تصاویر و صوت

کلیات اوحدی اصفهانی معروف به مراغی (دیوان - منطق العشاق - جام جم) به کوشش سعید نفیسی - تصویر ۱۵۷

نظرات

user_image
کاظم ایاصوفی
۱۳۹۴/۰۲/۲۷ - ۲۰:۲۱:۵۷
بیت ششم مصراع دوم به یاغیان صحیح است
user_image
محسن حیدرزاده جزی
۱۳۹۵/۰۳/۲۷ - ۱۸:۲۸:۰۶
در بیت سوم زیرا به جای زیرت درست به نظر می رسد .