اوحدی

اوحدی

غزل شمارهٔ ۳۳۱

۱

میان ما و تو دوری به اختیار نبود

مرا زمان فراق تو در شمار نبود

۲

گذار بود مرا با تو هر دمی ز هوس

به منزلی، که هوا را در آن گذار نبود

۳

حدیث گفتن و اندیشه از رقیبی نه

بهم رسیدن و تشویش انتظار نبود

۴

به چند گونه مرا از تو بوسه بود و کنار

که هیچ گونه ترا از برم کنار نبود

۵

کنون ز هجر به روزی فتاده‌ام، که درو

گمان می‌برم که خود آن روز و روزگار نبود

۶

هزار یار فزون داشتم، که هیچ مدد

ز هیچ یار ندیدم، چو بخت یار نبود

۷

نظر به کار دل او حدیث بود ولی

چه سود از آن؟ چو دل ساده مرد کار نبود

تصاویر و صوت

نظرات