اوحدی

اوحدی

غزل شمارهٔ ۳۳۶

۱

من از آنِ که شَوَم کو نه ازان تو بُوَد؟

یا چه گویم که نه در لوح و بیان تو بود؟

۲

سخن لب، که تو داری، نتوانم گفتن

ور بگویم سخنی هم ز زبان تو بود

۳

هر زمانم به جهانی دگر اندازی، لیک

نروم جز به جهانی که جهان تو بود

۴

تن و دل گر به فدای تو کند چندان نیست

خاصه آن کش دل و تن زنده به جان تو بود

۵

نگذاری که ببوسد لبم آن پای و رکاب

ای خوش آن بوسه که بر دست و عنان تو بود!

۶

چون نشانی بنماند ز تن من بر خاک

دلِ تنگم به همان مهر و نشان تو بود

۷

جان خود را سپر تیر بلا خواهم ساخت

اگر آن تیر، که آید ز کمان تو بود

۸

چون بپوسد تن من گوش و روانی که مراست

بر ورود خبر و حکم روان تو بود

۹

هر چه آرند به بازار دو کون، از نیکی

همه، چون نیک ببینی، ز دکان تو بود

۱۰

دیده در کل مکان گر چه ترا می‌بیند

من نخواهم که به جز دیده مکان تو بود

۱۱

می‌کنم ذکر تو پیوسته به قلب و به لسان

خنک آن قلب که مذکور لسان تو بود

۱۲

نیست غم سر دل اوحدی ار گردد فاش

چو دلش حافظ اسرار نهان تو بود

تصاویر و صوت

کلیات اوحدی اصفهانی معروف به مراغی (دیوان - منطق العشاق - جام جم) به کوشش سعید نفیسی - تصویر ۱۴۵

نظرات

user_image
حمیدرضا
۱۳۸۷/۰۸/۰۴ - ۰۲:۱۸:۵۵
مصرع اول بیت اول ناقص به نظر می‌رسد.
user_image
رسته
۱۳۸۷/۰۸/۰۴ - ۰۴:۲۴:۲۴
بیت اول را اگر به شکل زیر بخوانید اشکالی نخواهد داشت:من از آن ِ که ( یعنی چه کسی ) شوم،کو نه از آن ِ تو بود؟
user_image
حمیدرضا
۱۳۸۷/۰۸/۰۴ - ۰۴:۴۸:۵۱
@رسته:بله، درست است، و من شعر را درست نمی‌خواندم.
user_image
Polestar
۱۳۹۹/۱۲/۱۹ - ۰۹:۰۵:۱۰
بیت ماقبل آخر، مفهومش گنگه. یعنی چی قلب که مذکور لسان تو...