اوحدی

اوحدی

غزل شمارهٔ ۳۳۸

۱

هر که با عارض زیبای تو خو کرده بود

گر دمی با تو برآرد نه نکو کرده بود

۲

گر به مشک ختنی میل کند عین خطاست

هر که او چین سر زلف تو بو کرده بود

۳

پیش چو گان سر زلف تو آن یارد گشت

که بر زخم جفا صبر چو گو کرده بود

۴

بارها زلف تو، دانم، که بر روی تو خود

شرح سودای مرا موی به مو کرده بود

۵

کاسهٔ سر ز تمنای تو خالی نکنم

و گرم کوزه‌گر از خاک سبو کرده بود

۶

هر دلی کان نشود نرم بسوز غم تو

نه دلست آن، مگر از آهن و رو کرده بود

۷

اوحدی گر ز فراق تو ننالد چه کند؟

در همه عمر چو با وصل تو خو کرده بود

تصاویر و صوت

کلیات اوحدی اصفهانی معروف به مراغی (دیوان - منطق العشاق - جام جم) به کوشش سعید نفیسی - تصویر ۲۷۴

نظرات