اوحدی

اوحدی

غزل شمارهٔ ۳۴۲

۱

عشق همان به که به زاری بود

عزت عشق از در خواری بود

۲

دست بگیرد دل درویش را

دوست که در مهد و عماری بود

۳

هم نکند صید چنان آهویی

گر سگ ما شیر شکاری بود

۴

از گل و باغش نبود چاره‌ای

دیده که چون ابر بهاری بود

۵

یار مرا می‌کشد از عشق خود

کشتن عشاق چه یاری بود؟

۶

روز که بی‌وصل بر آید ز کوه

در نظر من شب تاری بود

۷

هم بکند چارهٔ او اوحدی

چون شب رندی و سواری بود

تصاویر و صوت

کلیات اوحدی اصفهانی معروف به مراغی (دیوان - منطق العشاق - جام جم) به کوشش سعید نفیسی - تصویر ۲۸۰

نظرات