
اوحدی
غزل شمارهٔ ۳۴۳
۱
غیر ازو هر چه هست بازی بود
ما و من قصهٔ مجازی بود
۲
زود بگذر، که اصل ذات یکیست
وین صفتها بهانهسازی بود
۳
تو ز دستش بدادهای، ورنه
دوست در عین دلنوازی بود
۴
نفس کافر ترا ازو ببرید
هر که او نفس کشت غازی بود
۵
عشق خود با تو فاش میگوید
که: بما اول او نیازی بود
۶
حدث از تست ورنه پیش از تو
همه روی زمین نمازی بود
۷
اوحدی، گر شناختی خاموش!
کین حدیث از زباندرازی بود
نظرات