
اوحدی
غزل شمارهٔ ۳۵۰
۱
رخت دل بدزدد نهان شود
دلم بر تو زین بد گمان شود
۲
چو زلف تو جستم کمند شد
گر ابروت جویم کمان شود
۳
به وصل تو تعجیل کرد نیست
مبادا کزین پس گران شود
۴
دلت میدهم، بوسهای بده
کزان بوسه دل جفت جان شود
۵
وگر نیستت بر من ایمنی
بیارم کسی، تا ضمان شود
۶
نتانم که وصف لبت کنم
گرم موی بر تن زبان شود
۷
سرم پیر شد ور رسم بتو
ز سر بار دیگر جوان شود
۸
نگوید به ترک تو اوحدی
گرش دین و دنیا زیان شود
۹
ازو به نیابی معاملی
که گویی چنین کس چنان شود
تصاویر و صوت

نظرات