اوحدی

اوحدی

غزل شمارهٔ ۳۶

۱

ای چراغ چشم توفان بار ما

بیش ازین غافل مباش از کار ما

۲

هر زمانی در به روی ما مبند

گر چه کوته دیده‌ای دیوار ما

۳

شکر آن که خواب می‌گیرد به شب

رحمتی بر دیدهٔ بیدار ما

۴

ای که با هر کس چو گل بشکفته‌ای

بیش ازین نتوان نهادن خار ما

۵

کاشکی آن رخ نبودی در نقاب

تا نکردی مدعی انکار ما

۶

با چنان ساعد که بر بازوی اوست

کس نپیچد پنجهٔ عیار ما

۷

خلق عالم گر شوند اغیار و خصم

نیست غم، گر یار باشد یار ما

۸

اوحدی، می‌بوس خاک آستان

کاندر آن حضرت نباشد بار ما

تصاویر و صوت

نظرات