اوحدی

اوحدی

غزل شمارهٔ ۳۶۳

۱

مرا از بخت اگر کاری برآید

به وصل روی دلداری برآید

۲

ولیکن دور گردون خود نخواهد

که کام یاری از یاری برآید

۳

اگر خوبان گیتی را کنی جمع

به نام من ستمگاری برآید

۴

و گر من طالب اندوه گردم

ز هر سویش طلبکاری برآید

۵

دل من گر بکارد دانهٔ غم

ازان یک دانه انباری برآید

۶

ز دلتنگی اگر رمزی بگویم

ازان تنگی به خرواری برآید

۷

گلی را گر برون ارم ز خاری

ز هر برگش سر خاری برآید

۸

ز زلف یار اگر مویی بجویم

بهر مویش خریداری برآید

۹

ز بهر تخت اگر شاهی نشانم

به نام اوحدی داری برآید

تصاویر و صوت

نظرات