
اوحدی
غزل شمارهٔ ۳۶۸
۱
مرا کجا سر زلفت به زیر چنگ آید؟
که خاک پای ترا از سپهر ننگ آید
۲
بکن ز جور و جفا هر چه ممکنست امروز
که هر چه صورت زیبا کند بینگ آید
۳
به زور بازوی مردی برون نشاید برد
بر آستان تو دستی که زیر سنگ آید
۴
اگر چه شد ز روانی چو آب گفتهٔ ما
ز وصف قد تو چون بگذریم تنگ آید
۵
چو میل سوی تو کردم به دوستی، دل گفت:
مکن، که جامهٔ این کار بر تو ننگ آید
۶
ز رنگ ناخنت، ای ماه چهره،مینالم
به نالهای، که چنان نالها ز چنگ آید
۷
به صبغ مهر تو چون اوحدی دگر باره
در افکنیم شبی خرقه تا چه رنگ آید؟
تصاویر و صوت

نظرات