اوحدی

اوحدی

غزل شمارهٔ ۳۷۲

۱

دل می‌برد امشب ز من آن ماه، بگیرید

دزدست و شب تیره، برو راه بگیرید

۲

اندر پی او آه منست آتش سوزان

گر شمع فرو میرد، ازین آه، بگیرید

۳

گردن نکند نرم به فریاد و به زاری

او را ز چپ و راست با کراه بگیرید

۴

ناگه دل من برد، چو آگه شدم، او را

آگاه کنید از من و ناگاه بگیرید

۵

این قصه درازست، مگویید: چه کرد او؟

گویید: دلی گم شد و کوتاه بگیرید

۶

گر زلف چو شستش به کف افتد ز رخ و لب

یک بوسه و ده بوسه، نه، پنجاه بگیرید

۷

تا زنده‌ام او را برسانید به من باز

چون مرده شوم، خواه بشد، خواه بگیرید

۸

زندان دل ما همه چاه زنخ اوست

دلهای گریزنده در آن چاه بگیرید

۹

او گر ندهد داد دل اوحدی امشب

فردا به در آیید و در شاه بگیرید

تصاویر و صوت

نظرات