اوحدی

اوحدی

غزل شمارهٔ ۳۷۵

۱

من کشتهٔ عشقم،خبرم هیچ مپرسید

گم شد اثر من،اثرم هیچ مپرسید

۲

گفتند که: چونی؟ نتوانم که بگویم

این بود که گفتم، دگرم هیچ مپرسید

۳

فردا سر خود می‌کنم اندر سر و کارش

امروز که با درد سرم هیچ مپرسید

۴

وقتی که نبینم رخش احوال توان گفت

این دم که درو می‌نگرم هیچ مپرسید

۵

بی‌عارضش این قصهٔ روزست که دیدید

از گریهٔ شام و سحرم هیچ مپرسید

۶

خون جگرم بر رخ و پرسیدن احوال؟

دیدید که: خونین جگرم، هیچ مپرسید

۷

از دوست به جز یک نظرم چون غرضی نیست

زان دوست به جز یک نظرم هیچ مپرسید

۸

از دست شما جامه دو صد بار دریدم

خواهید که بازش بدرم هیچ مپرسید

۹

با اوحدی این دیدهٔ‌تر بیش ندیدیم

بالله ! که ازین بیشترم هیچ مپرسید

تصاویر و صوت

کلیات اوحدی اصفهانی معروف به مراغی (دیوان - منطق العشاق - جام جم) به کوشش سعید نفیسی - تصویر ۲۸۶

نظرات

user_image
احسان نوکندی
۱۳۹۸/۰۵/۱۴ - ۰۷:۰۴:۵۳
این بیت خوانش صحیحش به چه صورت است؟از دست شما جامه دو صد بار دریدمخواهید که بازش بدرم هیچ مپرسیدبعد از "بدرم" علامت سوال بایست بیاید یا ویرگول؟