اوحدی

اوحدی

غزل شمارهٔ ۳۸۶

۱

از باده در فصل خزان افتان و خیزان نیک‌تر

ور یار دلداری دهد خود چون بود زان نیک‌تر؟

۲

شد باغ پرینگی دگر، هر برگی از رنگی دگر

در زیرش آونگی دگر از لعل و مرجان نیک‌تر

۳

صرصر غبار انگیخته، در شاخسار آویخته

بر ما نثاری ریخته، از صد زرافشان نیک‌تر

۴

شاخ رزان،در گشت رز، پوشیده رنگارنگ خز

هر گوشه شادروانی از تخت سلیمان نیک‌تر

۵

بر شاخساران سور بین، و آن سیبها چون نور بین

سیبی به چشم دور بین، از روی جانان نیک‌تر

۶

فصلی چنین، می‌خواه، می، برکش نوای چنگ ونی

ور گم توانی کرد پی، گم کن، که پنهان نیک‌تر

۷

بی‌اوحدی مستی مکن، با نیستان هستی مکن

چندین سبک دستی مکن، ای وصلت از جان نیک‌تر

تصاویر و صوت

نظرات