اوحدی

اوحدی

غزل شمارهٔ ۳۸۸

۱

یک شبم دادی به عمری پیش خود بار، ای پسر

بعد از آن یادم نکردی، یاد می‌دار، ای پسر

۲

نیک بد حالم ز دست هجر حال آشوب تو

لطف کن،ما را به حال خویش مگذار، ای پسر

۳

کشتهٔ چشم توام، غافل مباش از حال من

گوشمالم بر مده، گوشی به من دار، ای پسر

۴

نالهٔ من در غم هجر تو شد زیر، ای نگار

رحمتی کن، کز غم هجر توام زار، ای پسر

۵

چون گل وصلی نخواهی هرگزم دادن به دست

خارم از پای دل حیران برون آر، ای پسر

۶

گفته‌ای: در کار عشق من بباید باخت جان

خود ندارم در دو گیتی غیر ازین کار، ای پسر

۷

گفتمش: بوسی بده، گفتا که: پر بشمار زر

زر ندارم، چون شمارم؟ بوسه بشمار، ای پسر

۸

دیگران را چون به وصل خویشتن کردی عزیز

اوحدی را همچو خاک ره مکن خوار، ای پسر

تصاویر و صوت

کلیات اوحدی اصفهانی معروف به مراغی (دیوان - منطق العشاق - جام جم) به کوشش سعید نفیسی - تصویر ۲۹۲

نظرات