
اوحدی
غزل شمارهٔ ۳۹۹
۱
همه عالم پرست ازین منظور
همه آفاق را گرفت این نور
۲
حاصل شهر عاشقان سریست
گرد بر گرد آن هزاران سور
۳
گر چه پر آفتاب گشت این شهر
زان میان نیست جز یکی مشهور
۴
گنج در پیش چشم و ما مفلس
دوست بر دستگاه و ما مهجور
۵
اصل این کل و جز و یک کلمه است
خواه تورات خوان و خواه زبور
۶
هر کس از جانبیش میجویند
مصطفی از حری، کلیم از طور
۷
اوحدی، رخ درو کن و بگذار
آرزوی بهشت و حور و قصور
تصاویر و صوت

نظرات