
اوحدی
غزل شمارهٔ ۴۱۹
۱
بیا، که صفهٔ ما بوریای میکده بس
به خورخانه نسیم هوای میکده بس
۲
ز میر و خواجه ملولیم، بعد ازین همه عمر
حضور و صحبت رند و گدای میکده بس
۳
به منعمان بهل آواز چنگ رندان را
ترانهٔ سبک از جار تای میکده بس
۴
ز قلیههای بزرگان سر که پیشانی
مرا سه جرعهٔ بر ناشتای میکده بس
۵
گرم به صفهٔ صدر ملک نباشد بار
نشستنم به میان سرای میکده بس
۶
مرا به صومعه، گو: شیخ شهریار مده
سر مرا به جهان خشتهای میکده بس
۷
گر اوحدی دگری را دعا کند گو: کن
مرا دعای مغان و ثنای میکده بس
تصاویر و صوت

نظرات