
اوحدی
غزل شمارهٔ ۴۲
۱
مرادم ار چه نخواهد روا شدن ز شما
به فال نیک ندارم جدا شدن ز شما
۲
مگر اجل برهاند مرا ز عشق، ارنه
به زندگی نتوانم رها شدن ز شما
۳
اگر ز خوی شما داشتی خبر دل من
عجب نداشتمی بیوفا شدن ز شما
۴
ازین صفت که به بیگانگی همی کوشید
کرا بود طمع آشنا شدن ز شما؟
۵
دلم بدین صفت ار پایمال غصه شود
گریختن زمن و در قفا شدن ز شما
۶
غم شما گر ازین سان کشد گریبانم
چه پیرهن که بخواهد قبا شدن ز شما
۷
به اوحدی طمع پارسا شدن مکنید
که بعد ازین نتوان پارسا شدن ز شما
نظرات